تبعیض نژادی

دسته: مقالات اموزشی تاریخ: 1396-12-21 دیدگاه: 0 بازدید: 320

چگونه با کودکان خود در مورد تفاوت های نژادی صحبت کنیم؟

منتظر بودم که در مورد نژادها با فرزندانم صحبت کنم، اما بعدها یک نفر با یک نظر کاملاً مخالف به من ضربه ی محکمی زد.

توسط السا مارین کولینز که والدین لاتین هستند.

رانندگی کردن از مدرسه تا خانه به همراه 3 فرزندم معمولاً با صحبت هایی مختصر در مورد بازی های هندبال آلساندرا که 8 به 6 بازی را از والنتینا برد، یا در مورد درسی که در کلاس موسیقی یادگرفتند و یا کتابی که معلم ماسیمو به او گفته بخواند، می گذرد.(آلساندرا، والنتینا و ماسیمو فرزندانم هستند) یک روز، در سال گذشته، وقتی که از بچه ها در مورد اتفاقات روزمره سئوال می پرسیدم در حالی که ان ها به پشتیه صندلی تکیه داده بودند، والنتینا جواب داد: یک کودک به من گفته که یک دیوار در حال ساخت وجود داره و زمانی که آن دیوار تمام می شود آیا می توانم به آن طرف دیوار بروم؟ من برای جوابش آمادگی کامل نداشتم و همسرم جارون هم همراه ما نبود.

می دانید، من در ایالات متحده ی آمریکا متولد شدم، والدینم مکزیکی هستند. اما در تی جیونا در مکزیک زندگی کردم. تا سن 16 سالگی به دلیل قومیت لاتینم به مدرسه نرفتم. از آن طرف، جارون یک آفریقایی-آمریکایی است که در لس آنجلس بزرگ شده است. او در همان ابتدای کلاس سوم مورد نشان تبعیض نژادی قرار گرفت. به طوری که بعضی از بچه ها برای بار اول ان-ورد او را صدا می زدند.

بنابراین او همیشه بیشتر از تبعیض و نیاز به آماده شدن برای لحظه های ناخوشایندی که با آن ممکن بود رو به رو شود آگاه بود. در حالیکه من همیشه مایل بودم در مورد تبعبظات نژادی با فرزندانم صحبت کنم. من فکر نمی کردم به این زودی با این مسئله رو به رو شویم. بعد از همه ی اینها، من نقش خودم را برای بیدار کردن ذهنم فرزندانم در مورد تبعیض، با خواندن داستان هایی در مورد حقوق مدنی سزار چاوز و مارتین لوتر کینگ جونیور، ایفا کردم. اما جارون، که خودش در کودکی به عنوان یک کودک (د تاک) لقب داده شده بود، می دانست که ما احتیاج داریم آن را بیشتر بپذیریم و دقیقاً به فرزندانم توضیح دهیم که رشد قهوه ای و سیاه در آمریکا چیست. ممکن است ما احساس کنیم که خانواده ی مخلوط ما یک خلق زیبایی است اما بعضی از مردم با ما مخالفند و دوباره فکر نمی کنند که ما را بشناسند.

اولین تجربه ی والنتینا در مورد مفهوم نژاد پرستی از سوی هم کلاسی اش و نه از سمت ما که پدر مادرش بودیم، قلبم را شکست. از اینکه نشانه های تعصب را زودتر فاش نکرده بودم، و اجازه داده بودم که دیگران شرایط مکالمه را دیکته کنند. آن هم در زمانی که تبدیل به یک بحث ملی شده بود، آن هم با فصاحت و بلاغتی که در اخبار در مورد بدبخت ها شده بود. به نوعی ، من دلخور شدم از اینکه اگر من تاکیدی بر نژادها نداشتم، دخترم هرگز به تفاوت رنگ پوست مردم توجهی نمی کرد. اما کودکان مفهوم رنگ کور را رشد نمی دهند. در واقع تحقیقات نشان می دهد که آن ها در 18 ماهگی شروع به تخصیص رنگ پوست ها می کنند و در سن 3 سالگی تفاوت نژادها را متوجه می شوند. و اگر بی اطلاع باقی بمانند، آنها با آنچه که از معلمان، همسالان، رسانه ها و جامعه می شنویم، پر می شوند، و گاهی آن پیام های بیرونی می توانند زیان آور باشند.

جارون و من تصمیم گرفتیم که از دیدگاه های خود به موضوع رسیدگی کنیم. او به فرزندانمان گفت که هر نسل در خانواده اش با یکی از آنها مشترک است: به طوری که آنها به یک استاندارد بالاتر از دیگران بر می گردند؛ زیرا مردم بر اساس نژاد و رنگ پوست خود قضاوت می شوند، و آن ها مجبورند سخت تر کار کنند، به این دلیل که اجداد آن ها در دوران جیم کروا در پایین ترین درجه ی خدمتکار بودند و همه چیزشان را برای رضایت خانواده های غرب قربانی می کردند. و بودند کسانی که نمی خواستند آن ها به موفقیت برسند و از شرایط و عبارات منفی برای پایین کشیدن آن ها و خرد کردن شخصیت آن ها استفاده می کردند. تسلیم شدن او به دلیل این حقایق بود نه احساسات.

برای من این گفتگو، شبیه یه گفتگوی اسپانیایی بود. آیا زمانی را که یک خانم از ما پرسید آیا ما زبان انگلیسی را بلد هستیم به یاد دارید؟وقتی مردم شروع به حرف زدن درباره شما می کنند چون شما دارید با زبان دیگری صحبت می کنید و یا پوست تیره دارند، آنها این کار را از روی ترس و جهالت می کنند. بعضی از مردم از کسانی که متفاوت هستند می ترسند، اما متفاوت بودن یک امر عادی است. به عنوان نمونه، من هر جا که رفتیم، از سوپر مارکت به فرودگاه، با آنها اسپانیایی صحبت کردیم. زیرا حتی زمانی که مردم گستاخانه از ما می خواستند که با زبان انگلیسی صحبت کنیم، باید به بچه هایم نشان می دادم که من به خودم افتخار می کنم و آن ها نیز باید به خودشان افتخار کنند.

صحبت کردن با فرزندانمان در مورد نژادها یک گفتگوی مداوم بوده است. در حالیکه ما آنها را در مورد هویت های خود و نحوه مبارزه با تعصب در زمانی که آن ها خودشان هدف هستند آموزش می دهیم، همچنین به آنها کمک می کنیم که احترام، پذیرش و قدردانی از دیگران در زمینه هایی که با آنها متفاوت هستند را گسترش دهند. من زمانی را برای بازی کردن کودکانی که از مذهب های دیگر هستند و یا به زبان های دیگری صحبت می کنند راه اندازی کردم، تا فرزندانم را به همه مدل فرهنگ انسانی نشان دهم.من همچنین آن را نقطه ای بیشتر از مبارزه هایی که ممکن است با آن روبرو شوند، می خواهم انجام دهم. من می خواهم چشمان آن ها را به نابرابری هایی که توسط قوم های دیگر تجربه می شود باز کنم. این تابستان، من آن ها را به موزه ی هولوکاست در لس آنجلس خواهم برد. و زمانی که ان ها خواهند پرسید برای چه آن ها را به آن جا برده ام،توضیح می دهم که ما دوستانی داشتیم که با شجاعت بسیار مشقت های شدید باور نکردنی را به دلیل تبعیض تحمل کردند، و ما باید تمام تلاشمان را بکنیم که آن ها را درک کنیم. با گفتگوهای گسترده ای که انجام می دهیم آن ها فراتر از هویت های خود، در مورد همدلی و خوشبختی مردم در سطح جهان می آموزند.

چگونه می توان به بچه های چند نژادی کمک کرد؟

من سعی می کنم با فرزندانم در مورد مسائل سیاسی صحبت نکنم، اما سعی می کنم کاملاً اخلاقی نکته ای را در مورد آن موضوع به فرزندانم بگویم. من به آن ها می گویم که این عادلانه نیست که دیگران را صرفا بر اساس رنگ پوستشان، ایمان یا زبان مورد نظر خود قضاوت کنند، همان طور که ما دوست نداریم شخص دیگری این کار را با ما انجام دهد. این یک درس ساده است که فهمیدنش زمان می برد - اگر یک چیزی وجود داشته باشد که بچه های من دوست ندارند،این زمانی است که زندگی عادلانه نیست.

کتاب های پیشنهادی ما در مورد تفاوت ها: (مرا مسخره نکن، من یک نخودفرنگی متفاوتم، مسخره ام نکن ، اندام من خوب است)

ترجمه شده توسط کودک دانا

                                 

دیدگاه خود را بنویسید

بالا