هیچ فید RSS اضافه نشده است
پیگیری سفارش
این کتاب داستان با زبانی ساده و روان برای کودکان نوشته شده است و ماجرای این کتاب داستان ما راجع به اینه که پرنده ی داستان ما درون قفس خیلی غمگین بود و پسر هم توی خانه غمگین بود.پرنده نوک به آب و دانه نمی زد.پسر هم لب به هیچ غذایی نمی زد...
این کتاب داستان ما راجع به یک پسر بچه ای به نام اسد هست که دوست دارد شیر باشد تا اینکه روزی روزنامه ای را دور سرش گرفت.دور اتاق دوید و داد زد:(من شیرم!یاآآآآاااوووو)...
این داستان راجع به یک چکه است که جایی را برای زندگی کردن ندارد و همین طور که در اطراف می گشت که جایی را پیدا کند به ابر می رسد به ابر گفت:(ابر،ابر،تو خانه ی من می شوی؟) ابر گفت:(نه،نمی شوم،جا ندارم)
میمون گفت:(سبزی لازم دارم) لاک پشت از توی لاکش گفت:(تو سیزی را بیار،من همش می زنم) میمون به حرف لاک پشت گوش کرد و رفت سبزی آورد،ولی لاک پشت از جایش تکان نخورد...
جغد بزرگ هر شب بیدار می ماند تا چیزی پیدا کند و شکار کند و شام آن شبش باشد... پوپک همه ی سنگ ریزه های دور و برش را می شمرد تا خوابش ببرد... یک شب پوپک جغد بزرگ را دید و...
مامان به صدا گفت:(داری سر به سرم می گذاری؟مثل اینکه درباره ی تو اشتباه کردم.تو بازیگوش تر از آن هستی که صورتی باشی با خال های سفید!به تو می آید آبی باشی با ستاره های نارنجی!
توی واگن بعد،فیل بند بازی می کرد. شتر یک چرخه سواری می کرد. اسب نقاشی می کرد.سوسمار آتش بازی می کرد. آقای کج و کوله هفت تیر کشید. و گفت:(بی حرکت!من بچه دزدم!بگید بچه کجاست،می خوام بدزدمش!)